يك عاشقانه ي كسل كننده!

اثر جديد سامان مقدم ، "يك عاشقانه ي ساده " يك اثر در فضاي روستايي ايران است و همين شنيده شايد تو را به سينما بكشاند تا در اين شلوغي و آشفتگي محيط ها و فضاهاي شهري و قصه هاي اشفته تر از ان ها در قاب سينماي امروز  ايران،  فضاي گرم و ساده و صميمي روستا و ادم هاي بي غل و غش ان را به نظاره بنشيني . اما بعد از گذشت چند دقيقه ي اول فيلم مي بيني كه موضوع همان موضوعات رايج فيلمفارسي است و تنها لوكيشن زيباي روستاي ابيانه را يدك مي كشد.

داستان از زمان كودكي علي (مصطفي زماني ) و گندم (مهناز افشار) و علاقه ي آنها و رفتن علي به شهر آغاز مي شود و مابقي داستان در جواني آنها و بازگشت علي از شهر دنبال مي شود . كرامت پسر كدخداي روستا خواهان گندم است و از قضا شاطر امان پدر گندم كه دوستي ديرينه اي با كدخدا دارد از همان كودكي قول گندم را به خانواده ي آنها داده است.

داستان هاي فرعي چون ماجراي نان آغشته ي به ترياك امان و مرگ نو عروسي بر اثر آن ، عشق بين خواهر كرامت و سرباز مامور در روستا ، دوستي بين سرباز و علي قرار بوده به كمك داستان اصلي ، مثلث عشقي گندم ؛ علي و كرامت بيايد و روابط داستاني كامل گردد ، اما همه ي آنها نه گره اي در داستان ايجاد مي كند و نه به روند پيش برد داستان كمكي مي كنند.

حضور و تنزل فضاي روستايي به لوكيشن و دكوراتيوكردن اين فضا،فيلم را به شدت  آسيب پذير كرده است ، چرا كه داستان ابتدا در زماني نامعلوم روايت مي شود و تاريخي بودن روستاي ابيانه اين تصور را بوجود مي آورد كه داستان در گذشته اي دور رخ مي دهد ، لباس هاي محلي مردم روستا، وسايل سنتي درون خانه ي گندم اين حس را قوت مي بخشد ، اما عبور موتور و ماشين در يكي دو پلان ، نشان دادن پرچم حال ايران بالاي پاسگاه مخاطب را به اين نتيجه مي رساند كه شاهد ماجرايي در روستاي زمان حال است. و اين نقطه ي تناقضات داستان است.

زامياد سعدونديان نويسنده ي فيلمنامه مي توانسته  داستان اين مثلث عشقي را در شهر بگويد و چرا اين كار را نكرده است ؟ آيا صرفا به خاطر فضاي لطيف و زيباي روستاي ابيانه و لباس هاي محلي آنجا بوده است ؟ و يا حس نوستالژيك مخاطب ايراني به كاشي فيروزه اي و ديوارهاي كاهگلي و گليم و دستمال گلدوزي شده ؟ و يا قصد نويسنده به چالش كشيدن هنجارها و سنتهاي بومي (كه طبيعتا در جامعه ي روستايي نقش پررنگ تري به نسبت شهر دارند ) بوده است ؟

به نظر مي رسد مهم ترين مشكل "يه عاشاقانه ي ساده " بسط دغدغه هاي شهري نويسنده و كارگردان به جامعه ي نجيب روستايي است .عدم شناخت هنجارها و آداب و رسوم جامعه ي روستايي در زمانه ي فعلي  و داستاني مبتني بر هنجارهاي شهري ، سبب شده است كه فيلم  تكراري و خسته و كسل كننده از كار در آيد.


محرم نامه


هر محرم براي خود حال و هوايي خاص دارد، دهه ي محرم امسال من حال و هوايش اين گونه بود:

1-حمله ي اسرائيل به غزه ، در همان روزهاي اول ، تداعي همه ي خاطراتي بود كه در جريان نبرد 22 دوروزه انجام مي داديم . ولي اين بار اتفاقي ديگر افتاد و تا ما بياييم و برنامه ريزي كنيم ،به فرودگاه بريم ، تجمع بگذاريم و.. اسرائيل آتش بس را پيشنهاد داد و تسليم شد !! موشك هاي شهيد طهراني مقدم زودتر از همه به كمك غزه آمدند..

روزهاي مقاومت 33 روز ، 22 روز و 8 روز هم گويي نفس ها به شماره افتاده ي اسرائيل است ديگر ! اين غده ي سرطاني يك روز محو خواهد شد ... دلم براي امام روح الله تنگ گرفته است...

-2 شب اول توفيق پيدا كردم و به يكي از هيات هاي معروف رفتم ، شلوغ بود و پرازدحام، ته دلم گفتم شب جمعه است و مداح فلاني ديگر ! شب دوم به هيات محلي خودمان رفتم ، آخرهاي سخنراني بود ، شلوغ بود و پر ازدحام ، باز گفتم جمعه است ديگر ! شب سوم سعي كردم از ابتداي سخنراني حاضر باشم ، بازهم هيات شلوغ بود و پر ازدحام! شب هاي آخر اگر از قبل از سخنراني نمي رفتي ، بايد بيرون يا در حياط يا روي پله ها مي نشستي ، محرم بود ديگر !

-3حضور كودكان در هيات برايم خيلي معنا دار است، و از ان معنادارتر مادراني  كه با صبر و حوصله ي مثال زدني ناز اين كودكان را مي خرند تا در مجلس عزاداري امام حسين حاضر باشند، در هيات محلي امان ، صاحب خانه تدبيري جالبي انديشده بود ، ابتداي سخنراني و عزاداري به انها خوراكي مي دانند ، بعضي بچه ها در شب هاي آخر كه ديگر چهره هايشان اشنا بود برايم ، در اين دو وقت منتظر جايزه هايشان بودند...من مهر حسين (ع) با شير از مادر گرفتم ...

4-همه چيز دهه محرم داشت خوب پيش مي رفت كه در جمعي شاهكار جديد مديريت فرهنگي اپوزسيون نواز ،"يك خانواده محترم " را ديدم  !! زهرش هنوز برجانم مانده است و به اين زودي ها هم بعيد مي دانم از ياد برود! حرف ها بماندبراي مجالي ديگر ، فقط اين را مي دانم كه تنگه ي احد فرهنگي امان مدت هاست كه به روي دشمن باز مانده است !!

-5 به نظرم در اين دهه محرم ، صداوسيما يكي از ضعيف ترين عملكردهايش را نشان داد، خدا پدر ميرباقري را بيامرزد كه مختارنامه را ساخت تا همه ي شبكه ها و آنونس ها ، كليپ هاي و گزارش هاي خبري را پر كند !! به نظرم در اين ايام به خصوص دو روز تاسوعا و عاشورا اگر صداوسيما اقامه ي عزا كند و برفك پخش كند بهتر است تا اينكه شبكه ي سلامت آرم سياه داشته باشد و برنامه هاي خودش را پخش كند ، اضافه كنيد نمايش و پويا ، ورزش و .. را ، اين مدل خودش به نوعي ترويج سكولاريسم است، نيست آقاي ضرغامي ؟!

........................

پ.ن:ده روزي است كه اين متن نوشته شده ولي هر بار در بارگذاري به مشكل برخورد!!